ما از هفت سالگی میریم مدرسه، درس می خونیم، اگه بچه درس خون باشیم بیست می گیریم و میریم جلو. تو 15 سالگی باید رشته تحصیلیمون رو انتخاب کنیم ، ما باید انتخاب کنیم. یعنی باید تو 8 سال گذشته طوری آموزش دیده باشیم که تو این مرحله دست به انتخاب بزنیم. بااین وجود، می خوام ازتون بپرسم که آیا شما رشته تحصیلی دبیرستانتون رو خودتون انتخاب کردین یا مدیر مدرسه؟ یا معلمتون؟ یا پدر و مادرتون؟
خب تو 15 سالگی که نتونستیم انتخاب کنیم تو 18 سالگی چطور؟ می تونیم؟ می تونیم رشته تحصیلی دانشگاهی مون رو انتخاب کنیم؟ وقتی فارغ التحصیل شدیم چی؟ میتونیم شغلی مناسب با توانمندی هامون پیدا کنیم؟می تونیم دایره شایستگی خودمون رو کشف کنیم؟از 7 سالگی تا 18 سالگی، چیزی حدود 11 سال بچه ها به مدرسه میرن تا برای شغلی آماده بشن که تو آینده تامین شون بکنه، هم بتونن خوب پول در بیارن هم حس خوبی داشته باشن.
قبلنا کار راحت تر بود، چطوری؟ کسی که مهندس یا پزشک می شد معمولا به درآمد خوبی میرسید. چون افراد کمی این فرصت رو بدست می آوردن. الان همون فرصت های کمیاب قدیما، در دسترس همه ست، همون کتابا، همون کلاسا.
اما چندتا اتفاق افتاده:
- شغل ها متنوع تر شدن
- خیلی هاشون نیاز به تحصیلات آکادمیک طولانی مدت ندارن
- اتفاقن درآمد خوبی دارن
- اینکه اطلاعات زیادی داشته باشیم کافی نیست باید بتونیم خلاق فکر کنیم و اطلاعات رو ترکیب کنیم
- باید بتونیم خوب ارتباط بگیریم، طوری از ایده هامون حرف بزنیم که کارفرما نکته رو بگیره
- مهارت های نرمی مثل فن بیان، شبکه سازی، اعتمادبه نفس و کارتیمی رو بلد باشیم
وقتی بلد نباشیم یه رزومه خوب بنویسیم و همونو با اعتمادبه نفس ارائه بدیم دیگه نمره ی بیست دوران ابتدایی یا رتبه دو رقمی کنکور نجاتمون نمیده. رقابت سر چیز دیگه ایه.
من تا الان از باورهای غلطی گفتم که درباره دایره شایستگی وجود داره. گفتم که دایره شایستگی چی نیست! نمی خوام بگم تحصیلات آکادمیک خوب نیست، پزشکی یا مهندسی خوب نیست، می خوام بگم باورهای غلط میتونه دنیامون رو کوچیک کنه در حالیکه دنیا بزرگتر از اون چیزیه که ما فکر می کنیم حتی بزرگتر هم میشه.
خب حالا دایره شایستگی چی هست؟
دایره شایستگی یا circle of competence یعنی دایره توانمندی هات. جاهایی که توش خوب عمل می کنی و شایستگی داری. اولین بار وارن بافت این اصطلاح رو مطرح کرد. وارن بافت سرمایه گذار و اقتصادان شناخته شده ایه که کتاب های در همین حوزه نوشته. توی این دایره، تواناییهایی هستن که توی اونا مهارت زیادی داری. بیرون این دایره، مسائلی هستن که یا اطلاعات کمی درباره ش داری یا اصلا چیزی از اون نمیدونی.
شعار وارن بافت تو زندگی اینه:
دایره شایستگیت رو بشناس و به اون پایبند بمون.
اندازه این دایره اهمیت زیادی نداره اما شناختن مرزهای اون بسیار حیاتیه.
وقتی از دایره شایستگی صحبت می کنیم به این معنی نیست که استعدادت رو پیدا کن. همه آدما توانمندی های نهانی دارن که خودشون یا دیگران اونا رو نادیده می گیرن. ما فکر می کنیم فقط وقتی می تونیم به دستاوردهای بزرگ برسیم که از بچگی نابغه باشیم مثل داوینچی نقاشی کنیم.
توی اینستاگرامم یه پست گذاشتم درباره ی دایره شایستگی. از این پست استقبال زیادی شد و افراد زیادی تو دایرکت ازم پرسیدن که چطوری دایره شایستگیمونو پیدا کنیم؟ منم منتظر فرصتی بودم که بتونم به طور مفصل در این باره حرف بزنم. خیلی وقتا تعجب می کنم که افراد دنبال پاسخ های تک کلمه ای هستن، بعضی موضوع ها نیاز داره که عمیقا درباره ش حرف زده بشه. درباره ش کتاب بخونیم، دوره ببینیم و حتی از مشاور کمک بگیریم.
منم به این بهانه رفتم سراغ تازه ترین کتاب نشر نوین نوشته ی آدام گرانت،کتاب توانمندی های نهان. آدام گرانت استاد دانشگاه وارتونه و مقطع دکتری خودش رو کمتر از سه سال تموم کرد و مدرک دکترای فلسفهی خودش رو تو رشتهی روانشناسی سازمانی از دانشگاه میشیگان گرفته. اینم بدونین که مدرک لیسانسش هنره از دانشگاه هاروارده.
آدام گرانت کتابای گزینه ب، بده و بستان، دوباره فکر کن رو نوشته و به نظر من دلیل اینکه کتاباش انقدر پرفروشه و مخاطبانش انقدر ازش یاد می گیرن اینه که میاد و یه سری باورها رو به چالش میکشه و از طرفی برای مخاطبش احترام قائله کلی مثال میزنه، جدیدترین پژوهش ها رو به زبانی ساده مطرح می کنه.
تو کتاب توانمندی های نهان چه باوری رو بررسی میکنه؟ اینکه لازم نیست برای اینکه دستاوردای بزرگ داشته باشیم با استعداد یا نابغه باشیم. می تونیم دایره شایستگی خودمون رو بسازیم بدون اینکه جامعه، خانواده یا دوستان چیزی رو بهمون تحمیل کنن.
این کتاب سه تا بخش که مثل تابلوهای راهنمای مسیرمونه:
تابلوی راهنمای اول، درباره ی مهارت های منش می گه، مهارت هایی که کاراکتر و شخصیتمون رو میسازه.
تابلوی راهنمای دوم، از داربست هایی میگه که حتی وقتی خسته شدیم می تونیم ازشون کمک بگیریم و بریم بالا.
تابلوی راهنمای سوم میگه یه سری سیستم ها هستن که فرصت های بیشتری در اختیارمون قرار میده.
1- یاد بگیریم چطوری سبک یادگیریمون رو تغییر بدیم.
مهارت های منش همون مهارت های نرمی هستن که مارو برای آینده و برای هر اتفاق غیر منتظره ای آماده می کنه. انگار ما رو مجهز میکنه فارغ ازینکه چه برنامه ی دقیقی برای زندگیمون ریختیم، اگه به هر نحوی از مسیر خارج بشیم دیگه از هم نپاشیم و دوباره بلند شیم. آدام گرانت درباره افرادی صحبت می کنه که چند زبان خارجی بلدن ولی لزوما با استعداد نبودن حتی تو بچگی تو یادگیری زبان مشکل داشتن. چندزبانه ها، وقتی تونستن اولین زبان خارجی رو یادبگیرن که باور داشتن با چالش های سخت، راحتن. میدونستن کار سختیه ولی قبولش کردن.
ما تو مدرسه چند نفر بودیم؟ بیست نفر یا سی نفر؟ اگه جرات اینو داشتیم که سوال سخت بپرسیم این باور وجود داشت که وقت بقیه گرفته میشه، کلاس هرج و مرج میشه. مدارس هم می خواستن درسا جوری طراحی بشه که همه یه دست باشن. همه یادبگیرن و برن مقطع بالا. همه دانش آموزا که با هم یکی نبودن ولی سیستم یکی بود.
ما یه جایی توی مسیر تحصیلی باید وقت بذاریم و سبک یادگیریمون رو تغییر بدیم، چون قراره تا آخر عمر یادبگیریم و یادگیری متوقف نمیشه. یادگیری فقط یه سبک خاص نیست، روشیه که روی ما تو اون موضوع خاص جواب میده. نمی تونیم بگیم من فقط با خوندن یاد می گیرم یا فقط با شنیدن. جفتشو امتحان کنیم، خودمونو محدود نکنیم.
نمی تونیم براحتی همه چیو یادبگیریم، وقتی به اندازه کافی تمرین نکرده باشیم و روی اون کار مسلط نباشیم باهاش راحت نیستیم. ما توی دایره شایستگیمون باید به خودمون زحمت بدیم، رنجش رو قبول کنیم و به روزترین اطلاعات و مهارت ها رو بشناسیم که ممکنه کار آسونی نباشه اما خوبیش اینه که هم یاد می گیریم و هم انجامش میدیم.
چند زبانه ها، خیلی زود متوجه شدن که باید حرف بزنن تا یادبگیرن. بنابراین میرفتن به کشورهای مختلف. چه اتفاقی می افتاد؟ وقتی شروع به حرف زدن میکردن همه از خنده ریسه میرفتن و توضیح میدادن که نباید الان اینو بگی. اینو اینطوری بگی بهتره و کلی تجربه باارزش دیگه. شما می خواین متخصص رشته خودتون بشین و احتمالا اولش کلی خجالت می کشین. بهترین درمان برای احساس خجالت اینه که بیشتر اشتباه کنیم.
انسان اسفنجی
نیم میلیارد سال پیش، آتش فشان ها سیاره ما رو ویران کردن، بیشتراز سه چهارم تمام گونه های جانوری از بین رفتن اما یه گونه نه تنها دوو م بلکه گسترش پیدا کرد. کدوم گونه؟ اسفنج ها.
اسفنج ها بخاطر جریان های شدید یا جویده شدن توسط شکارچیا آسیب می بینن،اما نمی میرن. اسفنج ها تقریبا شکل ثابتی دارن و مغز، عصب،اندام و عضله ندارن. ظرفیت جذب، تصفیه و سازگاری باعث میشه رشد کنن.
نیازی نیست ابرقهرمان باشیم که طاقت بیاریم. نیازی نیست زیاد تلاش کنیم تا پیشرفت کنیم کافیه هوشمندانه قدم برداریم. چطوری هوشمندانه عمل کنیم؟ ظرفیت جذبمون رو ببریم بالا.
یعنی زرنگ باشیم و اطلاعات تازه رو پیدا کنیم و به کار بگیریم. حالا می خوام بپرسم شما دنبال چه اطلاعاتی هستین؟ اونایی که تو میدون دیدتون هستن یا دیدگاه های تازه؟ دنبال این هستین که با اطلاعاتتون فخرفروشی کنین یا هدفتون رشد خودتونه؟
اگه تو دایره شایستگی خودتون منفعل بمونین، پیشرفت نمی کنین باید منتظر بشین یکی بیاد دستتون رو بگیره و بهتون سر و شکل بده.قالب پذیر باشین، انسان اسفنجی باشین. نیازی نیست ابرقهرمان باشیم که طاقت بیاریم. نیازی نیست زیاد تلاش کنیم تا پیشرفت کنیم کافیه هوشمندانه قدم برداریم. چطوری هوشمندانه عمل کنیم؟ ظرفیت جذبمون رو ببریم بالا. انسان اسفنجی خود محور نیست، وقتی خودش مواد مغذی رو جذب می کنه، به رشد دیگران هم کمک می کنه.
نقص گرایان
وقتی می خواین قفل توانمندی های نهان خودتون رو بشکنین به جستجوی کمالگرایی ربطی نداره. افراد برای اینکه به تخصص برسن تحمل نقص هم دارن. هر چی بیشتر رشد کنین متوجه میشین که کدوم نقص ها رو میشه پذیرفت.
- کمال گراها تو حل مشکلای ساده و آشنا بهتر از بقیه عمل می کنن.
- سوالای 4 گزینه ای رو راحت جواب میدن، اما دنیا از ما سوالای راحت نمی پرسه.
- این افراد وقتی نمی تونن چیزی رو پیش بینی کنن حس خوبی ندارن، دلشون می خواد جواب صحیح پیدا کنن ولی چیزی تو دنیای واقعی لزوما صحیح نیست.
کمالگراها مرتکب سه تا خطا میشن:
- درباره جزییات کم اهمیت دچار وسواس میشن و یادشون میره مشکل اصلی چیه
- از موقعیت های ناآشنا و کارایی که احتمالا به شکست منجر میشه دوری میکنن
- خودشونو بابت اشتباهشون سرزنش می کنن و این باعث میشه سخت تر یادبگیرن
مرد جوونی رفت پیش استادی تا مراسم چای ژاپنی رو یادبگیره. استاد بهش گفت که برو و این باغ رو تمیز کن. مرد جوون علفهای هرز و برگای خشک رو جمع کرد، به کار بی نقص خودش نگاه کرد به سمت یه درخت رفت تکونش داد تا چندتا برگ روی زمین بریزه، اون وقتی فهمید زیبایی از دل نقص میاد استاد شد. تو مراسم چای ژاپنی، ظرفای بی عیب و نقص جاشون رو به کاسه های لب پریده داد و مردم چای خودشون رو توی کاسه های رنگ و رو رفته می خوردن به این رسم میگن وابی سابی: ستایش زیبایی در عین نقص. راضی کردن همه غیرممکنه. سوال درست اینه که: افراد درستی رو ناامید کردین یا نه؟
2- از داربست هایی میگه که حتی وقتی خسته شدیم می تونیم ازشون کمک بگیریم و بریم بالا.
تو مسیر رسیدن به هر هدفی با موانعی برمی خوریم، ممکنه از انجام کارای سخت روزانه خسته بشیم، ناامید بشیم، شکست بخوریم، دلسرد بشیم. اینجا مهارت های منش به تنهایی کمکمون نمی کنه.سربالایی های تند نیاز به بالابر داره. وقتی هر روز تمرینای یکنواختی انجام میدیم ممکنه افسرده یا دلزده بشیم. نباید انقدر تمرین کنیم که به این نتایج برسیم. کلید بهبود توانمندی های نهان ما اینه که از فرایند لذت ببریم، انگار ارتباطمون با دنیا قطع میشه حالت غرقه گی رو تجربه کنیم
استراحت کنیم:
چون سه تا فایده داره:
- وقتی از کار فاصله می گیریم حتی 5 دقیقه باعث میشه خستگیمون در بره و انرژیمون زیاد بشه.
- صندوقچه ایده باز میشه: خلاقیت مون تقویت میشه و نیازی نیست ساعتها کار اضافی انجام بدیم.
- باعث میشه عمیق یادبگیریم.
اگه درجا میزنید به این معنی نیست که شکست خوردین. وقتی یه جای ثابتی وایسادین یعنی باید یکم فاصله بگیرین تا ببینین مسیر درسته ؟ یا باید دور بزنیم؟ برامون سخته عقب نشینی کنیم. اما به اون همه انرژی فکر کنین که ممکنه هدر بره. همینجا وایسین و دوباره کارتونو شروع کنین.
اگه می خوای پیشرفت کنین غالبا بهترین متخصصای اون حوزه بدترین راهنماها هستن، چرا؟
چون جایی که شما الان وایسادین جاییه که اونا مدتها پیش وایسادن انقدر از اون نقطه شروع دورن که یادشون نمیاد. هر قدر تو یه حوزه تسلط بالایی پیدا کنین از اون پایین مایین ها و اصول مقدماتی کمتر خبر دارین. بیشتر متخصصا درک شهودی از مسیر دارن، نمی تونن مسیرو گام به گام بهتون توضیح بدن. هیچ کس مسیر دقیقو نمیدونه، اما اگه از چند راهنما کمک بگیرین شاید ترکیب تجربه ها و دانششون بتونه راهنمای خوبی باشه براتون
ممکنه بعد ازینکه دور زدین دلزده بشین بهش میگن خمودگی:
حس رکود و پوچی. خمودگی یه مخمصه ست وقتی فهمیدین تو مخمصه افتادین باید دوباره سوخت گیری کنین. مثل کمک گرفتن از مشاور یا کوچ فردی. از کار یکم فاصله بگیرین، فکر نکنین انحراف از مسیره ، خودش سوخت گیریه. روانشناسا متوجه شدن بردهای کوچیک می تونه سوخت حرکتمون رو تامین کنه. دوباره انتظاراتتون رو تنظیم کنین. نیازی به برنامه ریزی دقیق نیست فقط جهت اصلی رو پیدا کنین.
وقتی به موانع بگیم چالش یعنی طرز فکر رشد داریم.
خانم کارول دوک میگه همین طرزفکر رشد خودش داربست حمایتیه. وقتی کسی رو نداریم که ازمون حمایت کنه، بهتره با استفاده از منابع در دسترس برای خومون داربست بسازیم.اگه به دیگران کمک کنیم یا با هم همقدم بشیم می تونه تاثیر سودمندی داشته باشه.
وقتی به دیگران آموزش میدیم حس شایستگیمون تقویت میشه. وقتی مربی دیگران میشیم اعتماد به نفسمون بالاتر میره. خودمون هم انگیزه بیشتری پیدا می کنیم. بعضی افراد مارو دست کم میگیرن، انتظارات پایین اونا مارو عقب نگه میداره، وقتی فرد متخصصی شما رو دست کم میگیره حس می کنین تهدید شدین. اما این افراد از توانمندی های ما خبر ندارن، مربی ما نیستن.
وقتی شریک داشته باشیم خیلی درگیر نشخوار فکری نمیشیم. پیشرفت همیشه حرکت به جلو نیست. گاهی نیازمند برگشتنه، نیازمند اینه که دره هارو تاب بیاریم، تاب آوری شکلی از رشده. وقتی عضوی از گروه باشیم، وقتی گروه به ما اتکا می کنه، انگیزه پیدا می کنیم که بالا بریم.
3-سیستم هایی که فرصت های بیشتری در اختیارمون قرار میده.
ما مهارت های منش رو فراگرفتیم، داربست هایی ساختیم که وقتی ناامید شدیم متوقف نشیم حالا اگه فرصت رسیدن به دستاوردهای بزرگ رو بدست بیاریم چی? همونطور که میدونین دسترسی به فرصت با جغرافیا گره خورده. تو بعضی کشورها فرصت های بیشتری وجود داره و تو بعضیا کمتر.
آدام گرانت درباره یه رقابت بین المللی میگه. رقابتی که هیچ مدال خاصی نداره. نتایج این رقابت هم فقط برای کُری خوندن نبود. تو سال 2000 کره و ژاپن فکر میکردن که دانش آموزای باهوشی دارن و و قطعا برنده ان. اما این اتفاق نیفتاد. برنده فنلاند بود.
تا یک نسل قبل فنلاند یه مرداب آموزشی بود و همتراز با مالزی و پرو. در سال 2003 و 2006 هم فنلاند اول شد. خب کشورها از خودشون میپرسیدن چرا؟ چطوری همچین اتفاقی افتاده؟
سیستم آموزشی فنلاند فرهنگ: فرصتی برای همه ست.
توی فنلاند باور دارن که هر کودکی می تونه تو حوزه خاصی نبوغ داشته باشه، هدفشون اینه که برای همه ی دانش آموزان معلمانی عالی و برنامه ای شخصی سازی شده فراهم کنن. اگه از فنلاندی ها بپرسین برای چه شغلی بیشترین احترام رو قائل هستن میگن تدریس. فنلاند معلماشو ملزم کرده تا مدرک فوق لیسانش خودشونو از بهترین دانشگاه ها دریافت کنن. معلم ها استقلال زیادی دارن و میتونن برای پیشرفت دانش آموزا تصمیماتی بگیرن. فنلاند فرهنگ فرصت رو برای تک تک دانش آموزانش خلق می کنه.
وقتی اعضای تیم مهارت های جامعه محور داشته باشن. می تونن بهترین نسخه ی همدیگه رو بیرون بکشن.هوش جمعی وقتی زیاد میشه که تیم نقاط قوت همدیگه رو بشناسن. به هم انگیزه بدن.
اگه چندنفر دور هم جمع بشن هم به معنی تیم شدن نیست. رهبر نقش مهمی توی تیم داره.بهترین رهبر هم کسی نیست که بیشتر از بقیه حرف بزنه بلکه کسیه که بهتراز همه گوش میده. رهبرای ضعیف صداهارو خاموش می کنن. رهبرای فوق العاده صداها رو تقویت می کنن.
بعد ازینکه دایره شایستگی خودتون رو ساختین. باید بلد باشین که به خوبی خودتون رو معرفی کنین. خیلی از افراد توی مصاحبه های شغلی یا مصاحبه دانشگاه خوب عمل نمی کنن
از اشتباه های رایج میتونم بگم:
اگه شغلتون رو عوض کردین یا قصد دارین عوض کنین داستان خوبی ازش تعریف نمی کنین، بیشتر اینطوری به نظر میرسه که بی هدف دارین میچرخین اما اگه هدفتون رو واضح بگین حمایت هم میشین:
- از بعضی توانمندی هایی که دارین چشم پوشی می کنین که ممکنه به داستانتون کمک بسزایی بکنه.
- لیست دستاوردها ندارین و تعریف نمی کنین چه چالش هایی رو پشت سر گذاشتین.
- به هر دلیلی نمی خواین شفاف باشین که براحتی قابل تشخیصه و نکته خوبی نیست.
- بگین چرا این شغل رو می خواین و چه حسی بهش دارین.
در نتیجه:
آدام گرانت میگه: مشخصه نهایی توانمندی شما بلندی قله ای نیست که به اون رسیدین. بلکه مسافتیه که طی کردید و هم چنین مسافتی که به دیگران کمک کردین تا طی کنن. شما تو مسیر زندگی از کدوم راهبرد استفاده کردین تا دایره شایستگی خودتون بسازین؟
برای تهیه این اپیزود از کتاب توانمندی های نهان نوشته آدام گرانت انتشارات نوین کمک گرفتم.
این بلاگ به سفارش سایت میترا آرمان تهیه شده و استفاده از آن با ذکر منبع بلامانع است.