میدونین خیلی از سوانح کوهنوردی چرا پیش میاد؟ چون کوهنورد غیرحرفهای لحظهای که باید بین موندن یا ادامه دادن تصمیم بگیره، حواسش فقط به مسیریه که اومده. درست محاسبه نمیکنه : چقدر براش آذوقه مونده یا چقدر راه پیش رو داره.
حتما شنیدین که میگن: آدمایی که جا میزنن هیچوقت برنده نمیشن. اما این نصیحت درستی نیست. دقیقا مثل همون کوهنوردهای حرفه ای، برندهها همیشه درجا میزنن. با این تفاوت که اونا چیزای درست رو تو زمان درست ترک میکنن.

خیلی از آدما دقیقا پشت شیب متوقف میشن، خوب سبک و سنگین میکنن که آیا پیش برن یا نه. بعضیا هم همه انرژیشون رو میذارن تا از شیب بگذرن. من نمیخوام بگم کدوم کار درسته و کدوم غلط. چه پا پس کشیدن و چه ادامه دادن هردوش میتونه تصمیم درستی باشه اما چطور؟ .
Seth Godin کارآفرین و سخنران اهل آمریکاست که تو زمینه کسب و کار فعالیت میکنه. حتما اسم کتاب گاوبنفش رو شنیدین که کتاب معروفی از همین نویسنده ست.

بیشتر مردم وقتی به شیب میرسن رها میکنن چون فکر میکنن کاری رو خوب انجام نمیدن. عده کمی هم بیشتر از دیگران تلاش میکنن و در نتیجه منافع فوقالعادهای بدست میارن. افرادی هم همون اولِکار جا میزنن و تلاششون رو میذارن روی کار جدید. اونا هم به نتایج خوبی میرسن.
هرآدم موفقی برای اینکه به هدفش برسه بیخیال مسیرای دیگه شده. نمیشه همه چیو امتحان کنم اگه میخوام بهترین باشم. تقریبا هرکاری که تو زندگی ارزش انجام دادن داره شیب هم داره. شیب مسیر سخت و دشواریه بین شروع کردن و رسیدن. شیب خیلی دوام نمیاره به شرطی که اون رو بتراشی و شکل بدی.
اگه کسب و کار جدیدی راه انداختین و اول راه هستین باید بگم بازار خیلی دلش میخواد شما حذف بشین شما هم ممکنه خیلی زود کوتاه بیاین و بگین نشد که نشد. اما اگه از شیب بگذرین تو سر پایینی این مسیر بازار به شما فرصت میده دیده بشین.
اگه کنکوری هستی حتما میدونی که شیب کجاست؟ کنکور رو جوری طراحی میکنن که آدمای کمی ازش عبور کنن ولی وقتی با رتبه خوبی عبور کنی اون سمت شیب اتفاقای خوبی برات رقم میخوره.
آزمون وکالت رو خود وکلا سخت کردن که افرادی خاصی از شیب بگذرن و تو جمعشون وارد بشن. توی رابطه عاطفی، دوران قبل از ازدواج خیلی گل و بلبله، وقتی زن و شوهر رفتن زیر یه سقف تازه چالش شروع میشه، شیب تازه شروع شده.
از کدوم شیبها با تمام تلاشت ادامه دادی و از کدوم شیبها برگشتی؟
کسایی که تصمیم میگیرن با شیب روبرو بشن اوناییان که وقت و انرژی و تلاشهاشون رو سرمایهگذاری میکنن تا قاطعانه از شیب بگذرن. شیب کمیابی ایجاد میکنه کمیابی هم ارزش ایجاد میکنه.
شیب کارتونه که شما رو به سمتش کشونده. انگار این شیب رو دوست دارین. هر کدوم از ما شیب خودشون انتخاب میکنه. و اگه روی اون تمرکز کنیم و ازش بگذریم بازاری نصیبمون میشه که تو اون همه دنبال بهترینها هستن. آدمایی که حال و حوصله هیچ شیبی رو ندارن دقیقا همینقدر زحمت میکشن اما چندثانیه زودتر دست از کار میکشن. این مسیرو رها میکنن و میرن تو جادهی دیگه. این افراد مدت زیادی توی صف باقی میمونن.

شما باید شیب خاص خودتون رو پیدا کنین و وقتی انتخابش کردین باید همه بن بستهایی که وقتتون رو هدر میده ترک کنین. دقیقا زمانی باید دست از ادامه برداریم که به بن بست رسیدیم. کسایی به بن بست میرسن که دیدگاهشون کوتاه مدته. نمیتونن پتانسیلهای مسیر رو ببینن و براش تلاش کنن.
ادامه دادن کسب و کاری که هزینههای خودشو در نمیاره، پشت کنکور موندن برای رشتهای که علاقه ای بهش نداریم، موندن تو رابطهای که درجا میزنه، میشه بن بست؛ جایی که از بس تلاش کردی داری نفس نفس میزنی. یادتون باشه هزینهی کاری که قرار نیست بهتر بشه خیلی بالائه. اگه حواسمون نباشه و مدت زیادی توی بنبست بمونیم به پرتگاه میرسیم. پرتگاه جاییه که انقدر پیش میریم که هم سقوط میکنیم و هم همه چی خراب میشه.

هفت مانع برای بهترین شدن:
-
- وقت کم میارین
- پول کم میارین
- میترسین
- کارو جدی نمی گیرین
- اشتیاقتون رو از دست میدین یا به متوسط بودن رضایت میدین
- به جای بلندمدت روی کوتاه مدت تمرکز میکنین
- هدف اشتباهی رو برای بهترین شدن انتخاب میکنین
با رها کردن کارای بیاهمیت یا کارایی که مهارت متوسطی دارین یا حتی، با رهاکردن بنبستها، منابعتون رو آزاد کنین و فکر و ذکرتون رو مشغول شیبهای مهم بکنین.

ماراتن یکی از انواع دو استقامت است که در مسافت ۴۲ کیلومتر و ۱۹۵ متر برگزار میشه. افرادی زیادی توی دنیا تو این رقابت شرکت میکنن و مهمترین الویتشون اینه که به مقصد برسن. نه اینکه زودتر برسن. وقتی دوندهها چیزی حدود ده کیلومتر میدَوَن مغزشون بهشون میگه بسه دیگه من خسته شدم بیا ولش کنیم. یه دونده آماتور حرف مغزشو باور میکنه.
اما یه دونده حرفهای که مدتها تمرین کرده و خودش رو برای این مسیر آماده کرده هم این صدا رو میشنوه، بسه دیگه تو خستهای باید دست از کار بکشی اما اینجا دونده حرفهای میگه باشه شنیدم مرسی ولی به راهش ادامه میده.
منحنی ماراتن نشون میده شیب تو خط پایان نیست بلکه تو کیلومتر 32. وقتی جمعیت رو تو خط پایان منتظر ببینیم رسیدنش بهش راحتتره. افراد با پشتکار میتونن نور انتهای تونل را تصور کنن.
ماراتن ورزش آموزندهایه، اگه زندگی آدمای خلاق و برنده رو بررسی کنیم متوجه میشیم که بیشترشون دوندههای خوبی هستن مثل هاروکی موراکامی نویسنده برجسته ای که تو کتاب از دو که حرف می زنیم از چه حرف میزنیم به زبان ساده از حس و حالش موقع دویدن میگه.
یه جایی تعریف میکنه: بدنم خسته بود، همه بدنم میلرزید حتی نرفتم دستشویی فقط به راهم ادامه دادم هیچ جای مسیر نشستم که ترسهام بهم غلبه نکنه و بالاخره به مقصد رسیدم.

بزرگترین درسی که میشه از مارتن گرفت:
هرگز چیزی را که قابلیت بلندمدت بسیار خوبی دارد ترک نکنین صرفا به این دلیل که اون لحظه نمیتونین به استرسش غلبه کنین. گاهی رها کردن فکر بدی هم نیست. اگه به بنبست رسیدین رها کنین؛ اگه عبور از شیب ارزششو نداره رها کنین.
منظور این نیست که دست از اهداف بلندمدت خودتون بکشین بلکه راهکارایی که جواب نمیده رو کنار بذارین. رها کردن شکست خوردن نیست. رها کردن بهتر از کنار اومدنه. چون آزاد میشین و میتونین به کارای دیگه برسین.
تصور کنین شما تو هجده سالگی مشغول کار توی ساندویچ فروشی شدین، دیگران بهتون توصیه میکنن«محکم به این کار بچسبی و کارو رها نکن». چه اتفاقی میفته؟ قراره تو اولین موقعیت کاری که صرفا برای امتحان کردن وارد شدین تا ابد گیر بیفتین؟
به موقع رها کردن یه هنره. خیلی از دولتمردان دنیا اگه به موقع متوقف میشن شاید میشد جلوی خیلی از اتفاقات بد رو گرفت. ریچارد نیکسون وقتی قبول نکرد که جنگ ویتنام رو تموم کنه، دهها هزار نفر از هر دو طرف رو قربانی کرد. غرور دشمن کسیه که هوشمندانه رها نمیکنه. همین غرور باعث میشه کسب و کاری که جواب نمیده رو سالها ادامه بدیم، همین غرور باعث میشه رستورانی با سابقهای، کمکم بیکیفیت بشه و فقط به اسم برندش بنازه. سه سوال که باید قبل از ادامه ندادن بپرسین:

1-آیا میترسم؟
ترس به ما حمله میکنه. رها کردن وقتی که ترسیدین خیلی خطرناکه. افراد موفقی که کاری رو رها کردن از قبل درباره رها کردن تصمیم گرفتن. اما اگه وقتی استرس و فشار زیاد شده متوقف شدین اشتباهه. خیلی از ما این موقع دست از کار میکشیم چون قطبنمایی نداریم پس کار آسونو انتخاب میکنیم.
2- میخوام چه کسایی رو تحت تاثیر قرار بدم؟
وقتی تلاشهاتون تاثیر گذار نبوده رها میکنین. اگه چندبار با مشتری حرف زدین و فروشی نداشتین دلسرد میشین. اگه رییس سختگیر باشه دلسرد میشیم.
همبنیانگذار گوگل میگه:
میدونستیم که گوگل قراره هر روز که روش کار میکنیم بهتر بشه و میدونستیم که دیر یا زود همه امتحانش میکنن. بخاطر همین احساس میکردیم هر چی دیرتر امتحانش کنن برامون بهتره. چون با فناوری بهتر تاثیر بهتری میذاشتیم پس هیچ عجلهای نداشتیم که بخوایم همین امروز امتحانش کنن. فردا بهتر بود.
تاثیر گذاری روی هر فرد :
شبیه بالارفتن از روی دیواره اگه هرچقدر تلاش کنین و نشه این دیوار بلندتر میشه.
تاثیر گذاری روی بازار:
شبیه بالارفتن از تپهست. قدم به قدم پیشرفت میکنین و وقتی بالاتر میرین آسونتر میشه.
3- چقدر پیشرفت میکنم؟
اگه در تلاشین تو شغل یا رابطهای به موفقیت برسین سه حالت داره:
یا دارین به سمت جلو میرین. یا عقب موندین. یا درجا میزنین. برای موفقیت باید به سمت جلو حرکت کنین. حتی اگه ناچیز باشه.
خیلی وقتا تو یه موقعیتی گرفتار میشیم که ترک کردنشه خیلی دردناکه. چیکار میکنیم؟
اگه کسب و کار کوچیکی دارین و چندتا مشتری راضی. راضی نگهداشتن این مشتریا عالیه. چون همین مشتریا، مشتری های جدیدی براتون میاره. حالا اگه مشتری جدید نیاد چرا دودستی بهش چسبیدین؟
وقتی شغلی رو رها میکنیم به این معنی نیست که دنبال راهحلی برای امرار معاش نیستیم. رها کردن به معنی بیخیال شدن نیست، وقتی یه نویسنده میگه 30 بار نه شنیده تا کتابش چاپ بشه متوجه میشیم ثبات قدم تو هر بازاری جواب میده.
اما تو یه رابطه اصلا اینطوری نیست. نمیشه وقتی یه رابطه به بنبست رسیده هی نامه و گل بفرستیم که بیا ادامه بدیم و طرف مقابل بگه چه عالی من پافشاریت رو تحسین میکنم.

گاهی وقتا هم شده که ما رشتهای رو انتخاب میکنیم، آموزش جدیدی رو شروع میکنیم اما حس خوبی بهش نداریم یا تو دایره شایستگی ما نیست و داره وقتمون رو میگیره. برای منم پیش اومده که دانشآموزهایی که به هنر علاقه دارن میان و تو کلاسام شرکت میکنن بعد از مدتی بهم پیام میدن قصد ندارن ادامه بدن.
برخلاف انتظار، اون لحظه من خیلی خوشحالم چون خیلی زود فهمیده که قصد ادامه دادن داره یا نه. در واقع تو وقت و انرژی و پولش صرفه جویی کرده.
تو مدرسه اگه تو یه درس نمره خوب بگیریم اما تو درسای دیگه نمره پایین. ما رو تشویق میکنن که تو بقیه درسا هم خودمون رو بالا بکشیم. این یعنی چی؟ یعنی باید همه فن حریف باشیم. نمیتونیم وقت بیشتری برای درسی که بیشتر دوستش داریم بذاریم.
در نتیجه:
می خوام بگم وقتی تو بنبست گیر میکنیم نه فقط خودمون بلکه دیگران هم متوجه میشن. ممکنه خیلی از لحظات زندگی رو از دست بدیم و کنارشون نباشیم. وقتی درباره زمان و انرژی حرف میزنیم از چیری میگیم که خریدنی نیست. ما نمیتونیم از هیچ فروشگاه آنلاینی رفاقت بخریم، همکاری خوب بخریم، اینا به این نیاز دارن که ما بعنوان نقش اصلی زندگی وارد بشیم و اقدام کنیم.
ما وقتی شکست می خوریم که بخاطر کارهایی که ترکشون نکردیم از مسیر درست منحرف شده باشیم.
برای تهیه این بلتگ از کتاب شیب نوشته آقای ست گادین ترجمه امیر انصاری و از انتشارات آموخته کمک گرفتم.
این بلاگ به سفارش سایت میترا آرمان تهیه شده و استفاده از آن با ذکر منبع بلامانع است.