شما یا خودتون درونگرایین، یا یکی از اعضای خانواده تون. یا تو محیط کاری با افراد درونگرا ارتباط دارین. جالبه بدونین بیشتر از یک سوم افراد دنیا درونگرا هستن.ما درباره درونگرایی و برونگرایی شنیدیم اما چقدر از دانسته های ما درسته و چقدر غلط؟
درونگرایی چی نیست؟
باورهای غلطی درباره درونگرایی وجود داره که انقدر تکرار شده واقعا ناراحت کننده ست. مثل:
- ما معمولا به افرادی که خجالتی هستن میگیم درونگرا.
آدم خجالتی انقدر از قضاوت دیگران میترسه که ترجیح میده خیلی تو جمع نباشه میترسه جذاب نباشه، خوب حرف نزنه، خودشو مخفی میکنه. اما درونگرا به انتخاب خودش تنهاست حتی از این تنهایی لذت هم میبره.
- فکر می کنیم درونگراها اضطراب اجتماعی دارن.
نمی خوان توی جمع باشن چون اضطراب دارن. اما این یه باور غلطه.
- درونگراها افراد سرد، بی احساس یا مغرور نیستن.
درونگراها با تعداد آدمای کمی رابطه صمیمی دارن و اعتماد میکنن بنابراین احساساتشون رو جلوی همه بروز نمیده مگه همون آدمای نزدیک.
- فرد درونگرا افسرده نیست.
لزوما بین درونگرایی و افسردگی رابطه ای نیست. حتی به نظر میرسه برون گراها بیشتر افسرده میشن.
- درونگراها رهبرای ضعیفی هستن.
بر اساس تحقیقات آدام گرانت حتی درونگراها چون تصمیمات هیجانی نمیگیرن میتونن نسبت به برونگراها رهبرای بهتری باشن.
حواست جمع باشه کجاها حالت خوبه؟
چطوری میتونی عملکردت رو بهتر کنی؟
تو جامعه ای که برای برون گراها ساخته شده لازمه خودمون با خودمون روراست باشیم.

یک فرد درونگرا چه ویژگی هایی داره:
درونگراها تو تنهایی حالشون بهتره حتی این خلوت کردن با خود باتری شون رو شارژ می کنه. بنابراین آدمای خاص رو به این تنهایی راه میدن، اندک افرادی که باهاشون صمیمی هستن. درونگرا توی یک رابطه معمولا شروع کننده خوبی نیستن، آدمی نیست که سرصحبت رو باز بکنه اینجاست که اگه فرد درونگرا خودشو نشناسه به خودش بارکدهای غلطی میزنه. میگه من خجالتی ام یا من عرضه انجام کاری رو ندارم.

درونگرا ترجیح میده که تنها باشه، دلیل نمیشه که توی جمع حاضر نشه حتی اگه روی مهارت های ارتباطیش کار کنه میتونه ارتباط های خوبی هم بسازه. در حال حاضر دنیا کاری نداره به اینکه درونگرایی یا برونگرا، دوست دارن جامعه، مدرسه، دانشگاه و محیط کار یک دست باشه خب طبیعتا براشون راحت تره که همه رو یک شکل ببینن .به طور مشخص نمی تونیم بگیم آدما به دودسته برونگرا و درونگرا تقسیم میشن.
در واقع برونگرایی و درونگرایی دو سر یک طیف هستن.
ممکنه ما برونگراتر یا درونگراتر باشیم.
یا حتی در میانه این طیف قرار بگیریم یعنی میان گراها باشیم.
حتی یکی به دیگری برتری نداره، نمی تونیم بگیم برونگراها عموما سخنرانهای بهتری هستن و درونگراهای یک جمع خلاق ترن. ما با تنوع شخصیتی روبرو هستیم انگار که کم کم باید یادبگیریم با هر آدم مثل یک لوح سفید برخورد کنیم، بدون پیش زمینه، بدون قضاوت.

هر آدمی رو از نو کشف کنیم، ممکنه تصور کنیم فلانی برون گراست و کارایی رو انجام بدیم که رابطه مون رو خدشه دار کنه یا تصور کنیم بعضی اختلالات مثل افسردگی فقط واسه درونگراهاست و از آدمای مهم زندگیمون غافل بشیم. البته بگم هیچ کدوم از حرفای من صرفا به معنی این نیست که درونگراها آدمای ضعیفی هستن که بهشون ظلم شده و ما قصد داریم ازشون دفاع کنیم، بلکه این دانش بهمون کمک می کنه در تعامل با هرکدوم چه درونگرا و چه برونگرا آگاهانه عمل کنیم.
ما پیش فرضمون اینه که همه عین خودمونن. ممکنه با کسی توی یک جشن آشنا شده باشیم اما لزوما اون آدم، آدم حضور تو جشن و جاهای شلوغ نباشه.
یک فرد درونگرا زمان زیادی رو فکر میکنه، درون نگری می کنه: همونطور که گفتم معاشرت انرژی زیادی ازش میگیره بنابراین بعد از حضور تو جمع های شلوغ، با خودش خلوت میکنه تا انرژی از دست رفته ش رو بازیابی کنه.
درونگراها تعاملات اجتماعی محدودی دارن: محدوده ی ارتباطی شون تنگ تره، تو جمع های دوستانه خیلی صمیمی و گرم و پرانرژی هستن.
درونگراها سخت اعتماد می کنن: محتاطانه پیش میرن خیلی زود از خلوت خودشون بیرون نمیان، برخلاف درونگراها خیلی راحت از احساساتشون نمیگن، اونا به امنیت و صمیمت بیشتری برای صحبت کردن نیاز دارن.

یه پژوهشی در سال 1989 شروع شده و الانم ادامه داره. پروفسور کاگان و همکاراش، پونصدتا نوزاد چهارماهه رو تو آزمایشگاه رشد دانشگاه هاروارد بررسی کردن. میخواستن با ارزیابی شون بفهمن کدوم کودک در آینده برونگرا میشه و کدوم درونگرا.
تو این آزمایش تجربه ای جدیدی برای کودک ایجاد کردن.صدا، رنگ، بو. تعدادی از کودکان تو این تجربه دست و پاشونو تکون میدادن، فریاد میزدن که کاگان بهشون میگه گره واکنش پذیر شدید. اما تعداد دیگه ای بی صدا و خونسرد باقی میموندن، اینا رفتن تو دسته واکنش پذیر خفیف. به نظر شما وقتی بچه ها بزرگ میشن کدوم دسته برونگر میشن و کدوم گروه درونگرا؟ چندلحظه فکر کنین.
به نظر میرسه بچه هایی که بدن کوچیکشون نسبت به صدا، منظره، بو، واکنش شدید نشون میده بعدها برونگرا میشن و بچه هایی که تحت تاثیر تجربه های تازه قرار نمیگیرن درونگرا میشن، در صورتی که اینطوری نیست.
آقای کاگان به این نتیجه میرسه که واکنش پذیری شدید پایه بیولوژیکی درونگراییه.
درونگراها همون بچه های به شدت حساس هستن. یادتون تو باورهای غلط گفتیم این تصور وجود داره که درونگراها بی احساسن؟ تو این پژوهش متوجه میشیم نه تنها بی احساس نیستن بلکه شدیدتر، طولانی تر و پایدارتر احساسات رو تجربه می کنن.
آدمای به شدت حساس اطلاعات زیادی از محیط دریافت میکنن و عمیقا اونا رو پردازش می کنن.ظرافت هایی میبینن که بقیه نمی بینن. این افراد حس همدلی بیشتری دارن، وجدانی به شدت قوی دارن بخاطر همین فیلم خشن کم میبینن. چون اعصابشونو بیشتر از دیگران خورد میکنه.

آدمای درونگرا بخاطر پاداش سریع دست به اقدام نمی زنن. تو مسیر خودشون میمونن تا همه چیزو بررسی کنن. در واقع برونگرا همیشه برای این تلاش میکنه که پاداش بیشتری نسیبش بشه اما درونگرا دنبال لذت و هیجان نیست و میخواد رنج کمتری بکشه، کمتر تهدید بشه.
آقای چیکسنت میهالی پژوهشی داشته و متوجه شده آدما از یه جایی به بعد غرق کاری میشن که توی دایره شایستگی شون قرار داره. این حالت غرقه گی رو میگن فلو. یعنی یک کار رو بخاطر خودش دنبال می کنیم نه پاداشی که برامون داره.
درونگراها وضعیت فلو رو بیشتر تجربه می کنن. اگه دوست دارین کاری رو آهسته انجام بدین اجازه ندین دیگران شما رو هول کنن.اجازه ندین دیگران باعث بشن احساس کنین تو مسابقه شرکت کردین.
از طرفی خیلی خوبه که برونگراها هم خیلی خودشون رو تو شلوغی غرق نکنن و به خودشون فرصت بدن این فلو رو تجربه کنن. نمیشه همه ی کارا رو گروهی انجام داد و فرد برای رشد خودش باید توانمندی هاشو به چالش بکشه حالا اگه تو گروه اینکارو انجام بده براش خیلی سخت تر میشه چرا؟ چون زمان کمتری داره که تو موضوع عمیق بشه.

آقای آدام گرانت رو که میشناسین. تو بلاگ دایره شایستگی درباره کتابش توانمندی های نهان حرف زدم. ایشون میاد روی شخصیت کارمندای مرکز تلفن یه مطالعه انجام میده. فرضیه ش چی بوده؟ میگه برون گراها بازاریاب های تلفنی بهتری هستن. اما در آخر پژوهش متوجه میشه هیچ رابطه ای بین برونگرایی و بازاریاب خوبی بودن وجود نداره.
گرانت میگه:
برونگراها تماس های عالی برقرار می کنن،
اما وقتی یه موضوع جذاب تو مسیرشون قرار میگیره تمرکزشون رو از دست میدن.
درونگراها: آروم حرف میزنن، اونا تو همه تماس ها متمرکز و مصمم باقی موندن. استمرار تو درونگراها بیشتر از هیجان تو برونگراها کاربرد داره.

اگه برونگرایی، بیشترین استفاده رو ازش ببر:
- چیزای مختلف بساز.
- الهام بخش دیگران باش.
- بلند پروازی کن.
- کسب و کار خودتو راه بنداز.
اما یادت باشه خودتو طوری پرورش بدی که :
- روی چیزی که برات مهمه و معنا داره، وقت بذاری.
- نه روی کارایی که صرفا هیجان یا پول بیشتری داره.
اگه کارا اونجوری که می خواستی پیش نرفته:
- مکث کن.
- فکر کن.
- از اشتباهاتت درس بگیر.
- از مشاور یا کوچ فردی کمک بگیر.
اُپن آفیس برای درونگراها
فرهنگ برون گرایی، شب مهمونی رفتن، تو جمع حاضر شدن، سخنرانی کردن، تو کشورای غربی مثل آمریکا بیشتره. حتما تو فیلماشون دیدین که دیگه مرزی بین دفترکارها نیست. اصطلاحا بهش میگن open office، هیچ دیواری نیست یا اگه هست شیشه ایه. بیشتر کارها تیمیه و کمتر موقعیتی پیش میاد که فرد خلوت خودشو داشته باشه.
ازونجایی هم که ما تو فرهنگمون می خوایم پیش رو باشیم سریعا کپی برداری می کنیم. نمیایم بررسی کنیم که آیا این حجم از تعامل و مشارکت با فرهنگ ما سازگاره؟ خیلی وقته دیوارا رو برداشتیم و همه دور هم کار می کنیم.
درصورتی که پژوهش ها نشون داده آسیایی ها درونگراتر از آمریکایی ها هستن. اگه می خواین مهاجرت کنین حتما به میزان برون گرایی یا درونگرایی کشور مقصد آگاه باشین. برای یه درونگرا میتونه شرایط سخت تر باشه.
اما بعضی از شرکتها سریع قالب عوض نکردن .تو شرکت هایی مثل مایکروسافت و پیکسار هر دو سر طیف رو در نظر میگیرن. هم فضایی برای تعامل و مشارکت هست هم کارمندا میتونن خلوت خودشونو داشته باشن.
درونگراها در مدارس
مدرسه ها هم مستثنی نیستن. قبلا بچه ها تو ردیفی از نیمکت ها میشستن و الان کم کم به سمتی پیش میریم که دور یک میز گرد میشنن تا تعامل بیشتری داشته باشن. فعالیتشون اصلا مهم نیست چه انشا می نویسی چه ریاضی می خونی باید توی گروه کار کنی. سیستم بیشتر مدرسه ها برای برونگراها طراحی شده نه اینه این بهترین روشه بلکه از نظر مالی مرقون به صرفه ست.
بچه های درونگرایی که براحتی نمیتونن بحث رو شروع کنن یا پرانرژی از توانمندی هاشون بگن تو این گروه ها ساکت می مونن و جایگاهی پیدا نمی کنن. چون همه توجه ها میره سمت بچه های پرهیجان و شلوغ. انقدری سر و صدا هست که بیشتر از یک سوم جامعه تو حاشیه قرار میگیره. غافل ازینکه برون گراها برای نفوذ اجتماعی شون به مردم نیاز دارن اما درونگراها فقط وقتی احساس صمیمیت می کنن با مردم حرف میزنن.

برون گراها دوست دارن با صدای بلند کار کنن، میتونن بعد از یه روز شلوغ کاری با دوستاشون برن بیرون، چون تو گروه راحت حرف میزنن اغلب تو جمع ها مسئولیت رهبری رو بهشون میدن. این افراد خیلی سریع تصمیم میگیرن.
در مقابل، درونگراها تمایل دارن درون خودشونو کند و کاو کنن، تو تنهایی احساس بهتری دارن، شنونده هایی خوبی هستن، از درگیری دوری می کنن، عمیقتر فکر میکنن، خلاق ترن.
تو کل دنیا خیلی رایجه که والدین بچه های درونگرای خودشون رو ببرن پیش درمانگر
چون شبیه بقیه نیستن. بنابراین والدین فکر میکنن شغل خوبی در آینده نسیبشون نمیشه.
تظاهر به برونگرایی
تو این بلبلشو عده ای درونگرا هم به برونگرایی تظاهر می کنن که طبیعی به نظر برسن و تو جمع متفاوت نباشن. مثل تجربه شخصی خودم . درسته این افراد تو جمع خیلی خوب بازی می کنن ولی تو همون شرایط یه جنگ درونی دارن، یه گفتگوی درونی که جای من اینجا نیست و وقتی به خلوت خودشون میرن انرژیشون کاملا تحلیل رفته. این افراد خود واقعی شون رو انکار می کنن که میتون بیشتر به روانشون آسیب بزنه.
درونگراها نه تنها به آدمای جدید بلکه به مکان ها و رخدادهای جدید هم واکنش نشون میدن. اگه والدین کودک درونگراها هستین وقتی وارد فضای جدیدی میشین با بچه همراه بشین و اون فضا رو بهش نشون بدین، همه چی برای این بچه ها تازه ست. کم کم با همه چی آشناشون بکنین.
سخت ترین روز برای این بچه ها میتونه روز اول مدرسه باشه.
تصور کنین درون خود بچه چه غوغاییه بعد مادر یا پدر بهش میگه تو دیگه بزرگ شدی باید تنهایی چندین ساعت تو این محیط تازه بمونی. بین این همه آدم غریبه. این بچه ها معمولا میرن ته کلاس و خیلی فعالیتی ندارن. ممکنه حتی همکلاسی هاشون بهشون زور بگن به اصطلاح بولی کنن. لازمه تو مدرسه روی این مسئله نظارت دقیقی بشه.

حتما شنیدین که بچه ها تو بیشتر مدارس معلم ورزش، هنر، مشاور و پرستار ندارن. اما معلم عربی و ریاضی و علوم هست. منظورم کم ارزش کردن هیچ درسی نیست اما برای اینکه بچه ها بیشتر بهره وری رو داشته باشن باید روان سالمی داشته باشن، تن سالمی داشته باشن، باید یه مهارتی یادبگیرن که دست هاشون هم به کارگرفته بشه و فردیت شون بروز کنه.
آیا درونگراها پارتنر خوبی برای برون گراها هستن؟
درونگراها وقتی با برون گراها حرف میزنن موضوعات شادتری انتخاب می کنن، راحت مکالمه می کنن، درونگراها میگن گپ زدن با برون گراها مثل تنفس هوای تازه ست. برون گراها حس می کنن با زوج درونگرا آرامش بیشتری دارن و میتونن براحتی از مشکلاتشون بگن. برونگراها فشار کمتری حس می کنن انگار که دیگه لازم نیست همه جا سرحال و سرخوش باشن.
لازمه قبل از ازدواج این مسئله رو با درمانگر در میون بذارین این توهم که الان این شخصی اینطوری رفتار میکنه بعدن خودم تغییرش میدم اشتباهه.
یادآوری می کنم که تظاهر کردن به برون گرایی یا درون گرایی ممکنه آسیب روانی بهمراه داشته باشه. شما ترجیح میدین زندگی شادی داشته باشین در صورتی که یکی از طرفین سهمی از شادی نمیبره؟
این باور غلط که من برون گرا دارم به درون گراها ظلم می کنم ناراحت کننده است.
احتمالا برونگراهای زیادی این حرف رو شنیدن. برونگراها میتونن راحت حرف بزنن اما این باعث نمیشه درونگراها رو نفهمن. توی یک رابطه چه ازدواج و چه دوستی هر دو طیف باید کمی به هم نزدیک بشن. اینکه گروهی دیگری رو سرکوب کنه اخلاقی نیست.
اینکه پارتنر درونگرایی برای حفظ یک رابطه ی صمیمی هیچ تلاشی نکنه و صرفا نظاره گر باشه تا اون رابطه از دست بره این اسمش درونگرایی نیست. اینجا مهارت های ارتباطی به کار میاد. باید چیزای جدیدی برای ادامه زندگی در بین مردم یاد بگیریم و این به معنای دور شدن از شخصیت اصلی زندگی مون هم نیست.

در نتیجه:
افراد درونگرای زیادی برای حفظ روابطشون تلاش کردن یا حتی از درمانگر کمک گرفتن. کمی بهتر کردن اوضاع حال همه مون رو خوب می کنه. هیچ شخصیت برتری وجود نداره، ما به شکلی خاص آفریده شدیم و با همه ی تفاوت ها و ویژگی های فردی کنار هم قرار گرفتیم بنابراین مثل اینکه چاره ای نداریم و باید با هم کنار بیایم.
این بلاگ به سفارش سایت میترا آرمان تهیه شده و استفاده از آن با ذکر منبع بلامانع است.