برای شروع کردن صبر نکن تا خودت را بشناسی

برای شروع کردن صبر نکن تا خودت را بشناسی

تو دوران مدرسه یا دانشگاه به ما گفتند:

“استعدادت رو پیدا کن و به اون بچسب!”

ما پرسیدیم

“آیا پیدا کردن استعداد به این آسونیه؟”

پاسخ دادند:” بله.”

در پونزده سالگی به چی فکر می کردیم؟ رویای دبیرستانمون چه بود؟ آیا توی دانشگاه رشته مورد علاقه مون رو خواندیم؟ پس چرا برای ما ساده نبود؟

پاسخ دادند:” چون خودت رو نمی شناسی.”

بله؛ این یک مشکل بزرگ است! خیلی خیلی بزرگ! دو راهکار پوسیده ای که مدت هاست پذیرفته ایم قطعا ما را سال ها عقب می اندازد و باعث می شود درجا بزنیم و به دام افسردگی بیفتیم.

برای شروع کردن صبر نکن تا خودت را بشناسی

یک؛ چطور ممکن است در دنیایی که پیشرفت اینقدر سریع است دستمان را ببریم توی کیسه ای پر از انتخاب، یکی را برداریم و بقیه زندگی مان را وقف آن کنیم؟

پیدا کردن استعداد برای برخی زودتر و برای عده ای دیرتر اتفاق می افتد. احتمالش زیاد است که توانایی های ما شغلی جدید بوجود بیاورد یا حتی یک چیزی باشد که هنوز اسمش را نمی دانیم ولی عده ای دارند از آن کسب درآمد می کنند.

دو؛ چگونه می توانیم همه ی لایه های زیرین شخصیتمان را بسادگی بشناسیم؟ چه ابزارهایی برای شناخت می شناسیم؟ چقدر وقت داریم خودمان را بدون کلیشه های تحمیلی واکاوی کنیم؟ برای شناخت بخش خودآگاه و ناخودآگاه خودمان به چند روز، ماه، سال یا عمر نیاز داریم؟

کاری انجام بده.

تجربه ثابت کرده است که ما در حین انجام کار یا به عبارتی”در عمل” پی می بریم چه کسی هستیم. شاید تو از شروع کردن واهمه داشته باشی. این خیلی طبیعی ست.

سندرم ایمپاستر یا فریب کاری

این سندرم بین افراد تحصیل کرده و باهوش شایع است. سندم ایمپاستر یعنی فرد هیچ گونه احساس مثبت درونی نسبت به توانمندی ها و قابلیت های خود ندارد.

تو حس یک کلاهبردار را داری که فقط تظاهر به انجام کاری می کند. ولی در حقیقت هیچ اطلاعی از کاری که انجام می دهد، ندارد.

هیچ یک از ما اطلاعات کافی برای انجام کارها ندارد. از کسایی که واقعا کارهای خلاقانه می کنند بپرس و آن ها حقیقت را به تو خواهند گفت:

هیچ کدامشان نمی دانند که این همه فکر و ایده های خوب از کجا می آیند! آن ها فقط سرکار خود ظاهر می شوند و کارشان را انجام می دهند، هر روز

آن قدر ادایش را در بیاور تا بتوانی انجامش بدهی.

درام نویسی اصطلاحی فانتزی ست از شکسپیر حدود ۴۰۰ سال پیش:

تمام دنیا یک صحنه نمایش است و تمام زنان و مردان صرفا بازیگران آن هستند آن ها وارد صحنه می شوند و دوباره آن را ترک می کنند و هرکسی در طول عمر خود نقش های زیادی را بازی می کند

به عبارت دیگر:” آن قدر ادایش را در بیاور تا بتوانی انجامش دهی.” از این جمله دو برداشت می توان داشت:

یک؛ وانمود کن چیزی هستی که در واقع نیستی  تا این که تبدیل به آن شوی. آنقدر ادایش را دربیاور تا اینکه موفق شوی و هر کس تو را آن طور ببیند که مایل هستی.

دو؛ وانمود به انجام کاری بکن تا این که واقعا آن را انجام دهی.

به تناسب کاری که مایل به انجام آن هستی لباس بپوش، نه کاری که در حال حاضر انجام می دهی. بعد شروع به کارهایی بکن که خواهان انجام آن هستی.

حالا شروع به کپی کردن کن.

هیچ کس با یک سبک یا یک صدای خاص متولد نمی شود. ما وقتی به دنیا می آییم فورا نمی دانیم که چه کسی هستیم. ما آموختن را با تظاهر و تقلید از قهرمان های خود آغاز می کنیم. ما با کپی کردن یاد می گیریم.

مهندسی معکوس

این جا منظور از کپی کردن، تمرین کردن است و نه دزدی از دیگری. دزدی یعنی کاری که توسط دیگری انجام شده است را به عنوان کار خود معرفی کنیم. در این جا منظور از کپی کردن مهندسی معکوس یا وارونه است. مانند یک مکانیک که برای بررسی عملکرد یک خودرو، شروع به جداسازی اجزا آن می کند.

ما نوشتن را با رونویسی از الفبا یاد می گیریم. نوازنده ها موسیقی را با تکرار نت ها یاد می گیرند. نقاش ها، نقاشی کردن را در حالی یاد می گیرند که آثار استادان بزرگ را دوباره مو به مو اجرا می کنند.

سالوادور دالی گفته: ” کسانی که از هیچ کس تقلید نمی کنند، هیچ چیز تولید نمی کنند.”

ابتدا باید کسی را که می خواهی از آن کپی کنی پیدا کنی. قدم بعدی این است که چیزی را که می خواهی کپی کنی پیدا کنی. این که چه کسی را کپی کنی آسان است. تو قهرمان های خود را کپی می کنی، انسان هایی که دوستشان داری، که از آن ها الهام می گیری، کسانی که می خواهی مانند آن ها باشی.

تقلید قابل تحسین و ستایش نیست.

اگر تو کار کسی را به طور سطحی تقلید کنی، بدون این که ریشه و فلسفه آن را بدانی، کار تو هرگز چیزی بیشتر از یک کپی بی ارزش نخواهد بود.

تو باید دیر یا زود یک قدم فراتر برداری و به جای تقلید از قهرمانانت، با آن ها به رقابت بپردازی. وقتی درباره تقلید صحبت می کنیم منظور کپی کردن است، حرکتی است به سمت جلو و ورود به مرحله ی بعدی در جهت رسیدن به کار شخصی خودت.

یک نقطه ضعف شگفت انگیز بشر، ناتوانی او در خلق یک کپی بی نقص است. مسیر و هدف ما زمانی مشخص می شود که از کپی کردن قهرمانان ناتوان باشیم و در واقع کار شخصی ما در همین لحظه جان می گیرد. این روند شکل گیری و رشد ماست.

در نتیجه:

از قهرمانان خود کپی کن. نقاط شکست خود را بررسی کن. چه چیزی تو را متفاوت می کند؟ آن دقیقا همان چیزی ست که باید تقویت و به کار شخصی خود تبدیل کنی. صرفا تقلید تو از قهرمانانت برای آن ها تحسین برانگیز نخواهد بود. چیزی که باعث تحسین آن ها می شود، تبدیل کار آن ها به کار شخصی خودت است. عرضه چیزی به دنیا که فقط و فقط تو قادر به انجام آن هستی.

منبع: این بلاگ را به کمک کتاب «مثل یک هنرمند بدزد» نوشته «آستین کلئون» ترجمه «کوشا موسوی» نوشتیم.

​​این بلاگ به سفارش سایت میترا آرمان تهیه شده و استفاده از آن با ذکر منبع بلامانع است​.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید